زندگی زیر پرچم داعش؛ از مخالفت با نظام سوریه تا چشیدن طعم تلخ روزگاری وحشتناک
تاریخ انتشار: ۱ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۱۳۷۹۲۴
بخش نخست کتاب «زندگی زیر پرچم داعش»، روایت جوانی به نام سامر از اهالی رقه است که خود و خانوادهاش از مخالفان سرسخت نظام سوریه به حساب میآمدند و خود او بهصورت فعالانه در تظاهرات ضدحکومتی مشارکت داشت. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، در حالیکه 9 سال پیش، تروریستهای تکفیری سوریه تا فتح دروازههای دمشق پیشروی کرده بودند، نه تنها موفق به انجام این مهم نشدند بلکه در تاریخ 28 آبان 1396 آخرین پایگاه خود را در این کشور از دست دادند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حالا که این جنگ تمام شده، در روزهای اعلام پایان این جنگ به یکی از ابعاد مهم این سالهای پرآشوب که البته با وجود کار زیاد درباره آن هنوز جای کار بسیار بیشتری دارد، میپردازیم که داعش و حاکمیت داعش و زندگی در حکومت داعش است. کتاب «زندگی زیر پرچم داعش» که توسط وحید خضاب تدوین و ترجمه شده و انتشارات شهید کاظمی آن را منتشر کرده، از سه بخش مجزا تشکیل شده است. این کتاب از دریچهای تازه به اتفاقات آن روزها میپردازد و ما در ادامه نگاهی به ماجرای داعش و پایان آن با استفاده از مطالب این کتاب داریم.
نیروهای ارتش سوریه، یگانهای مردمی جبهه مقاومت و جنگندههای روسیه، در 28 آبان 1396 در عملیاتی هماهنگ، شهر ابوکمال در حومه دیرالزور را که در مرز سوریه و عراق واقع شده است به صورت کامل آزاد کردند. در جریان این عملیات هماهنگ که به اذعان خبرنگار شبکه المیادین، سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده وقت نیروی قدس سپاه، شخصاً با حضور میدانی در صحنه، فرماندهی و مدیریت «نبرد پاکسازی» را بر عهده داشت، تعدادی زیادی از اعضای گروهک تروریستی تکفیری داعش به هلاکت رسیدند و آخرین پناهگاه این جنایتکاران در سوریه نیز فروریخت.
حاج قاسم نبود این فیلم وحشتناک داعش همچنان ادامه داشتداعش پایان یافت
دو روز پیش از آن (جمعه 26 آبان 1396) نیز سرلشکر ستاد «عبدالامیر رشمید یارالله» فرمانده نیروهای مشترک عراق، از آزادسازی کامل شهر «راوه» در غرب الانبار خبر داده بود. راوه از آخرین پایگاههای باقیمانده داعش در عراق بود. قاسم الاعرجی وزیر وقت کشور عراق پس از آزادسازی این شهرستان تاکید کرده بود که «داعش در عراق پایان یافت.»
سپهبد شهید حاج «قاسم سلیمانی» فرمانده وقت نیروی قدس سپاه در روز سیام شهریور 1396، در مراسم اربعین شهادت مدافع حرم شهید مرتضی حسین پور، اظهار کرد: «من در پیامی که برای شهادت شهید حججی دادم، گفتم ما انتقام خواهیم گرفت؛ ما باید به وعده خودمان صادق باشیم؛ انتقام ما این است که کمتر از 3 ماه دیگر، اعلام پایان حکومت داعش در این کره خاکی خواهد بود. سعی میکنیم این 3 ماه را به 2 ماه تبدیل کنیم و عمر این شجره خبیثه و این غده سرطانی خطرناک ساخته شده به دست آمریکا و اسرائیل را به پایان برسانیم و جشن آن را در ایران و در بین همه منطقه اعلام کنیم.»
از روزی که حاج قاسم سلیمانی این وعده مهم را داد، تا روز 28 آبان 1396، 59 روز زمان برد و با یک حساب سرانگشتی میتوان دریافت که این سردار دلاور اسلام، وعده خود را برای نابودی گروهک تروریستی تکفیری داعش، یک روز زودتر از موعد وعده داده شده، محقق کرد.
«فتنه شام» شاید بهترین تعبیر برای جنگ جهانی در سوریه باشد؛ مسئلهای با ابعاد بسیار گسترده و درهمتنیده انسانی، سیاسی، عقیدتی، اقتصادی و صدالبته راهبردی. مسئلهای که شناخت زوایای مختلف آن، نیازمند بررسیهای بسیار گسترده است و ایبسا با ورود به هر زاویهای، حق و باطل را چنان در هم بیابیم که تشخیص آنها از یکدیگر سخت باشد.
تجربه طعم زندگی وحشتناک زیر پرچم داعش
بخش نخست کتاب «زندگی زیر پرچم داعش»، روایت جوانی به نام سامر از اهالی رقه است که خود و خانوادهاش از مخالفان سرسخت نظام سوریه به حساب میآمدند و خود او بهصورت فعالانه در تظاهرات ضدحکومتی مشارکت داشت؛ اما تلاش آنها برای بیرون کردن نظام قانونی سوریه از شهر خیلی زود منجر به ورود و تسلط داعش بر شهرشان شد. به این ترتیب بود که سامر و تمامی یارانش و حتی مردم عادی شهر، مجبور شدند سالها طعم زندگی وحشتناک زیر پرچم داعش را تجربه کنند.
خاطرات او در زمانی نوشته شده که داعش هنوز در رقه حضور داشت و سامر نوشتههایش را از طریقی (که اجمالاً در خود کتاب به آنها اشاره شده) به خبرنگاران بیبیسی در خارج از کشور میرساند و آنها، این مطالب را به زبان انگلیسی منتشر میکردند. بعدها هم کل این خاطرات در کنار هم جمع و بهصورت کتابی با عنوان «خاطرات رقه؛ فرار از دولت اسلامی» در انگلستان و به زبان انگلیسی منتشر شد. مبنای وحید خضاب مترجم این کتاب هم، کتاب «خاطرات رقه؛ فرار از دولت اسلامی» بوده است.
چند روایت معتبر از زندگی در محاصره داعش/ وقتی گوشت گربه هم حلال شد!بخش دوم (که خود از دو فصل تشکیل میشود) به روایتهای یکی از خبرنگاران کارکشته بیبیسی از روزهای آزادسازی شهر رقه از دست داعش اختصاص دارد. کوئنتین سامرویل (با دستیاری ریام دالاتی) در روزهایی که نیروهای اسد مشغول بیرون کردن داعش از رقه بودند به این شهر سفر کرده و در فصل نخست این بخش، از نزدیک بلایی که آمریکاییها در این روند بر سر شهر آوردند را روایت کرده است. او در فصل دوم هم به توافقی بین نیروهای مورد حمایت آمریکا و داعش پرداخته که به داعشیها امکان داد از شهر بیرون بروند و حقایق جالبی در آن به چشم میخورد.
مصاحبه با دو داعشی اروپایی
نکته جالب آنکه روایت کوئنتین سامرویل که خود غربی و از خبرنگاران بی بی سی است و مطلبش هم در سایت بیبیسی منتشر شده، بیطرفانهتر از روایت سامر است! سامر چنان از نظام سوریه متنفر بوده و چنان عشقی به غربیها داشته که حاضر نشده جنایات ائتلاف غربیها را ببیند. مطلبی که در گزارشهای سامرویل وجود ندارد و میتوانیم در آنها با تصویر واقعیتری از قضایا مواجه شویم.
بخش سوم کتاب نیز از دو مصاحبه تشکیل شده است. در این مصاحبهها، دو عضو اروپایی داعش یکی آلمانی و دیگر انگلیسی، به اجمال از دلایل پیوستنشان به این گروه و چگونگی زندگیشان زیر پرچم داعش سخن گفتهاند.
اما از آنجا که در بخش نخست کتاب، به وقایع دهه 80 میلادی در سوریه اشاره رفته و تصویری کاملاً یک طرفه از آن وقایع ارائه شده و همچنین برای روشن کردن این نکته که وقایع روزهای اخیر سوریه ریشههای تاریخی دارد و درگیری گروههای اسلامگرا (و بعضاً تکفیری) با نظام سوریه به سالهای خیلی دور برمیگردد، ضمیمهای نیز به کتاب پیوست شد. این ضمیمه، ترجمه بخشی از کتاب «اسد: نبرد بر سر خاورمیانه» اثر پژوهشگر معروف انگلیسی پاتریک سیل است که در آن، به درگیریهای اسد با گروههای اسلامگرا در دهه 70 و دهه 80 میلادی پرداخته و روایتی قابل اتکا از آن روزها ارائه کرده است.
اما نکتهای که ضرورت دارد درباره کتاب حاضر به آن توجه کنیم مطالبی از نظام سوریه و رفتارهایش در دوران این جنگ جهانی (حمله تروریستها به سوریه) و پیش از آن است که در ایران، کمتر درباره آن گفته و شنیدهایم. این مطالب بیشتر در بخش نخست این کتاب عرضه شده است. با خواندن این مطالب تصویری «دیو وار» از نظام سوریه در ذهن ما نقش میبندد. اما آیا این تصویر کاملاً واقعی است؟ قطعاً چنین نیست و این تصویر را نمیشود تصویری صد درصد منطبق بر واقعیت دانست. به عنوان نمونه در این کتاب با نظامی مواجهیم که بیهیچ دلیلی (حتی دلیل نظامی) مناطق شهری را بمباران میکند! گویی قرار نیست این نظام پس از آزادسازی آن مناطق بر همان مردم حکومت کند و گویی بار بازسازی آن مناطق به دوش همین نظام نخواهد افتاد.
روایتی نفسگیر از لحظهبه لحظه عملیاتی که منجر به نابودی داعش شد /خودنمایی قدرت فرماندهی حاج قاسمچرا از نظام سوریه دفاع کردیم؟
اما در عین حال آیا میتوان گفت تمامی آنچه در این تصویر ارائه میشود هم غلط است؟ در اینجا هم باید گفت قطعاً چنین نیست و بخشهایی از آنچه (در این کتاب و دیگر منابع داخلی و خارجی) درباره این نظام مطرح میشود حقیقت دارد. ماهیت غیر دینی (و بعضاً ضددینی) نظام سوریه و برقراری دهها ساله حالت فوقالعاده در کشور و فضای امنیتی شدید و محدود کردن آزادیهای سیاسی و فشار به مخالفین و فساد گسترده، مطالبی است که هر ناظر منصفی آنها را تأیید میکند. البته در خصوص چرایی این فضای امنیتی نباید از نقش پررنگی که دشمنان این نظام برای ضربه زدن به آن ایفا میکردند (از آمریکا و اسرائیل گرفته تا صدام حسین و اخوان المسلمین و تکفیریها) غافل شد. طبعاً بخشی از برخوردهای نظام، واکنشی بود به فعالیتهای شدید و بنیانبرانداز مخالفینش.
سوالی که در اینجا مطرح میشود آن است که اگر چنین مسائلی درباره نظام سوریه وجود دارد، پس ما چرا از این نظام دفاع کردیم؟ جواب را به صورت بسیار موجز میتوان به دو بخش سلبی و ایجابی تقسیم کرد: بخش سلبی جواب اینکه ما اصلاً از نظام سوریه دفاع نمیکنیم. ما در سوریه مشغول دفاع از آرمانها و منافعی هستیم که در حال حاضر، نظام سوریه به عنوان سنگر مقدم و خط نخست دفاع از آنها قرار گرفته به همراهی ما با نظام، به جهت دفاع از این آرمانها و این منافع است نه لزوماً برای دفاع از شخصی خاص یا نزاع مشخص.
«ماهرخ» به چاپ دوم رسیدبخش ایجابی پاسخ نیز خود به دو قسمت پاسخ مذهبی و پاسخ سیاسی_راهبردی تقسیم میشود:
در بخش مذهبی باید گفت اگر ما هیچ دلیلی برای حضور در سوریه نداشتیم به جز دفاع از مقدسات موجود در این کشور (و در رأس آن بارگاه سراسر نور عقیله بنیهاشم حضرت زینب کبری سلاماللهعلیها) باز هم حضور تمامقد ما و تمامی مؤمنین و شیعیان جهان اقدامی نه تنها جایز بلکه واجب و حتی اوجب واجبات بود. وقتی این موضوع را هم به بحث ضمیمه کنیم که آنهایی که در سوریه شمشیر به روی نظام کشیدند هدفشان به سوریه محدود نبود و در پیامهایشان به صراحت از نابودی عتبات عالیدرجات عراق هم سخن میگفتند، دیگر هیچ جای شک و شبههای برای ضرورت حضور ما در سوریه و عراق و دفاع از حرم و حریم آلالله باقی نمیماند. و چقدر این تعبیر "مدافع حرم" تعبیر برازندهای است. آنها که به سوریه و عراق رفتند همگی مدافعان حرم بودند، چه در نزدیکی محله زینبیه دمشق و میدان ساعت سامرا جنگیده باشند و چه در حلب و ادلب و القصیر و موصل و فلوجه.
مقاومت در برابر اراذل
اما در خصوص ابعاد راهبردی اقدام ما برای حضور در سوریه، میتوان مسئله را در قالب مثالی ساده بیان کرد. میتوان شخصی را در نظر گرفت که در خیابان محل زندگی ما سکونت دارد؛ اما نه تقیدات دینی چندانی دارد، نه با زن و فرزندانش به خوبی رفتار میکند و در عین علاقهمندی به آنها بعضاً باعث اذیت آنها میشود. اما همین شخص در مقابل اراذلی که قصد کشتن خود او و تجاوز به همسر و فرزندانش و غارت داراییهایش را دارند و به صراحت هم میگویند پس از یکسره کردن کار او سراغ ما هم خواهند آمد و امنیت و ناموس و استقلال و مقدسات ما را لکهدار خواهند کرد، ایستاده و در این ایستادگی از دادن هیچ هزینهای ابا ندارد. او به محکمی در برابر این اراذل مقاومت میکند و به صراحت میگوید حتی یک قدم هم در برابر آنها عقبنشینی نخواهد کرد. در چنین فضایی، حکم بدیهی عقل آن است که ما نیز در کنار او قرار بگیریم و در برابر آن اراذل که هم دشمن او هستند هم دشمن ما و هم دشمن زن و فرزندان او و ما، با هم همکاری کنیم؛ چرا که پیروزی آن اراذل، چیزی به زن و فرزندان او نخواهد افزود؛ بلکه ضربات بیشتری هم به آنها وارد خواهد آورد.
در قضیه سوریه هم گروههای جنایتکار، از ارتش آزاد غربزدهی همپیمان اسرائیل گرفته تا انواع و اقسام گروههای تکفیری داخلی و خارجی و چند ملیتی در برابر نظام ایستادهاند. اما پیروزی آنها، برابر با آزادی و خلاصی ملت سوریه از آن نقاط منفی نظام نیست. این گروهها، تمامی نکات منفی نظام را دارند و علاوهبر آن نکات منفی بسیار بیشتری هم دارند. پس مقابله با آنها ولو به قیمت تثبیت نظام باشد، عملی کاملاً عقلایی و واجبی شرعی است.
در همین راستاست که نظام جمهوری اسلامی و همپیمانان اصلیاش (مانند حزبالله لبنان) همواره با صراحت تمام بر دو محور مشخص تأکید داشتهاند:
1. حمایت از اصلاحات سیاسی و اقتصادی در سوریه (و تأیید خواستههای برحق ملت سوریه که در آغاز اعتراضات مطرح میشد و هنوز هم حقانیت آنها به قوت خود باقی است) و اتفاقاً سران نظام سوریه هم خود انصاف میدهند که خواستههای برحقی است و باید به آنها توجه کرد.
2. همکاری با نظام سوریه برای سرکوب تروریستهایی که نه تنها خواستههای برحق ملت را به رسمیت نخواهند شناخت، بلکه چنان زشتیهایی به آن خواهند افزود که همه، آرزوی همان نکات منفی نظام را در دل داشته باشند.
آنچه ذکر شد حاصل رؤیا نیست، زندگی مردم در مناطق تحت تصرف گروههای مختلف مخالف نظام (از قسد و ارتش آزاد گرفته تا جبهه النصره و جیشالاسلام و داعش) همگی گواه این مدعاست و آنچه در همین کتاب آمده یک مصداق روشن از همین مسئله است
در کنار تمامی این موارد باید این نکته را هم به یاد داشت که نظام سوری در مقاطع بسیار حساس و به معنای حقیقی کلمه سرنوشتساز (مثل جنگ 33 روزه) نقشی بیبدیل در دفاع از محور مقاومت ایفا کرد و کاری که این نظام انجام داد، به غیر از نظام جمهوری اسلامی در هیچکدام از کشورهای دیگر جهان (چه مسلمان و چه غیر مسلمان) نظیر نداشت. به همین جهت، خیلی طبیعی است که انسان عاقل از ضرورت اصلاحات در این نظام (یعنی از بین رفتن نکات منفیاش و باقی ماندن نقاط مثبتش) سخن بگوید نه اینکه کشور بسیار بااهمیت سوریه را تقدیم وحوش تکفیری و غیرتکفیری کند.
انتشارات شهید کاظمی کتاب «زندگی زیر پرچم داعش» را منتشر کرده است.
انتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: سوریه حلب سوریه مدافع حرم کتاب و ادبیات کتاب داعش زندگی زیر پرچم داعش نظام سوریه نظام سوریه نکات منفی حاج قاسم بخش نخست بی بی سی آبان 1396 گروه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۱۳۷۹۲۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آن ها که در ایران می مانند و می خواهند آن را بسازند این مقاله را بخوانند / ۱۰۰۰ سال حکومت ایلیاتی و ۸۰۰ سال تعطیلی عقل و اندیشه و علم
هدف و محدوده گزارش
این نوشتار گزارشی است برای تشریح دیدگاه مهندس آل یاسین در مورد دلایل توسعه نیافتگی ایران و تطبیق آن با مدل رستا (روایت سه لایه توسعه نیافتگی از کتاب استراتژی توسعه ایرن) برای درک سامان سافته از چرایی عقب ماندگی ایران.
توضیح مهم: ۹۵ درصد این گزارش بر اساس محتوای کتاب سبب شناسی توسعه نیافتگی ایران تنظیم شده است. گاهی اوقات برای تفهیم و انتقال مطلب از نوشته های دیگران نیز مطالبی به آن افزوده شده است. ولی بدنه اصلی از محتوای کتاب برداشته شده است. در ضمن صورت بندی و تنظیم نمودارها و شماره گذاری دلایل و ویژگی های از تهیه کننده گزارش است اما با رعایت نسبی وفاداری به اصل نوشته ایشان.
آشنایی با نویسنده
-متولد ۱۳۱۴ (۸۸ ساله)
-دانش آموخته راه و ساختمان دانشکده فنی دانشگاه تهران ۱۳۳۹ با درجه فوق لیسانس.
-دانش آموخته دوره های پیشرفته سازه های آبی (هلند) و هیدرولیک و آزمایشگاه مکانیک خاک (آمریکا)
-مدیر اجرایی شبکه آبیاری دز به مساحت صدهزار هکتار
-قایم مقام مدیر عامل و مدیر اجرایی کشت و صنعت کارون برای تولید ۲۵۰ هزار تن شکر سالانه.
-مدیرعامل سازمان آب و برق خوزستان
-پایه گذار مهندسین مشاور پاپیلا
-مولف ۱۹ جلد کتاب
سوالی که آل یاسین می پرسد:
ایران گهواره تمدن جهان شناخته می شود و اولین امپراتوری بزرگ در ایران شکل گرفته و جامعه جهانی به میراث فرهنگی ایران می بالد. چرا پایه گذار یکی از درخشان ترین تمدن های جهان، گرفتار عقب ماندگی شده و در بیشتر حوزه های زیست انسانی و رفاهی جامعه {به اندازه کافی} پیشرفت نکرده است؟
پرسش این است که اگر ایران زودتر از کشورهای توسعه یافته؛ چین، هند، ترکیه، کره جنوبی، مالزی، سنگاپور، به فرآیند برنامه ریزی برای توسعه وارد شد، پس چرا از همه آن ها عقبتر مانده است؟ به سخن دیگر، چرا پس از ۷۰ سال برنامه ریزی و اجرای ۱۱ برنامه میان مدت و ۵۰ سال حضور در عرصه آمایش سرزمین، خروجی نظام برنامه ریزی چیزی نیست، جز اقتصادی تک محصولی بر پایه فروش نفت خام، رکود تولید، اقتصاد رانتی غیرمولد، قاچاق بی رویه، عدم تعادل و نابرابری های گسترده اجتماعی، فقر گسترده، غلبه انواع بحران های زیست محیطی، مهاجرت روستاییان و حاشیه نشین ها و سرانجام زوال، فرسودگی و از هم گسیختگی جامعه؟
آیا جغرافیا در توسعه نیافتگی ما موثر بوده است؟
شروع با یک واقعیت شور!
-حدود ۷۵ درصد مساحت کشور ایران کوستان و کویرهای غیرمسکون و فاقد رودخانه های دایمی است.
-تنها حدود ۱۵ درصد مساحت کشور در سواحل دریای خزر، شمال غرب و بخشی از نوار غربی کشور از اقلیم مدیترانه ای برخوردار است. حتی در این مناطق هم الگوی زراعی آبی با محدودیت هایی روبه رو است.
فیزیوگرافی ویژه ایران
-موقعیت جغرافیایی، اقلیم و بادهای نامساعد کویرهای مرکزی باعث شده تاحدود ۷۵ درصد از ۱۶۴ میلیون هکتار مساحت کشور دارای شرایط خشک و نیمه خشک باشد، به طوری که بارندگی این مناطق اندک و سالانه بین ۵۰ تا ۲۵۰ میلیمتر معادل یک سوم متوسط بارندگی جهانی و میانگین تبخیر ۱۰ درصد بیشتر از میانگین جهانی باشد.
-حدود ۳۰ درصد مساحت فلات های کم ارتفاع و دشت های کشور کم و بیش با دشواری های شوری و ماندابی خاک روبه رو است.
-در نتیجه کشاورزی در ایران، همواره با شوری منابع و خاک رو به رو بوده و سبب شده که در ادوار گذشته با وجود کوشش شبانه روزی برای جمع آوری آبها، شق نهرها، احداث قنوات، ساخت سدهای انحرافی و انجام آبیاری مصنوعی مزارع کشاورزی محدود، مردم با زندگی شبانی و معیشتی روزگار بگذرانند.
-تاریخ آبیای ایران (آبیاری مصنوعی) به بیش از ۲۵۰۰ سال پیش بر می گردد. در ایران، بیش از ۳۶ هزار رشته قنات به طول بیش از ۲۱ هزار کیلومتر با مجموع طول میله ها، بیش از ۱۵۸ هزار کیلومتر شناسایی و تعدادی از آن ها به ثبت جهانی یونسکو هم رسیده است.
-پهناوری فلات ایران؛ تداوم بی ثباتی و ناامنی کشور؛ حجم کم آب قنات ها با هزینه احداث و نگهداری، دشواری بهره برداری از آب های سطحی، محدودیت زراعت دیم به سبب کم بارندگی، شهرها و روستاهای دور از هم، نبود راه و وسیله ترابری مناسب، همواره از موانع توسعه بوده است. در نتیجه کمبود تولید محصولات کشاورزی برای تغذیه و مواد خام صنعتی ، برقراری مناسبات بازرگانی و ارتباطات اجتماعی؛ ایجاد بازار و تولید ثروت غیر ممکن می شد. ناگزیر توده مردم به حداقل زیست دهقانی و معیشتی بسنده می کردند.
آیا جغرافیا فقط به واسطه خشکی و پهناوری و پراکندگی در توسعه نیافتگی ما موثر بوده است؟
جغرافیا، سبک زندگی و ساختار سیاسی ایلیاتی را رقم زد
-جغرافیای ایران به خاطر چند ویژگی محرک زندگی کوچ نشینی بود:
۱-بارندگی اندک که عملا مانع گسترش معیشت مبتنی بر کشاورزی (یکجانشینی) می شد.
۲-تفاوت شدید دما و نوسانات زیاد بارش در نواحی مختلف که به عنوان تحمیل کننده معیشت چادرنشینی بود.
-به عبارت دیگر به خاطر شرایط ایران، تحرک اکولوژیکی معقول ترین و امکان پذیرترین راه حل جامعه بود برای پاسخگویی به عوامل نامساعد طبیعت. اما یک ویژگی دیگر نیز تاثیرگذار بود: ایران همسایه بیابان است. و بیابان، جایگاه کوچندگان مهاجمی است که پیوسته به ایران می تاختند.
-مجموع این عوامل باعث می شد که ایران سرزمین کوچندگان و ساختار اجتماعی ایران ایلیاتی (و نه یکجانشین) باشد.
زندگی ایلیاتی، تاریخ ایلیاتی (تاریخ ایران؛ تاریخ ایلات است!)
-وضعیتی که باعث پیدایش این جامعه متحرک می شد الزامات خود را بر مردمان این جامعه تحمیل می کرد. این مردمان به فراخور شرایط سخت زندگی، افرادی قوی، پرطاقت و دارای سازمان شبه نظامی سلسله مراتبی بودند که به واسطه مواجهه مستمر با دشواری های طبیعت و قبایل مهاجم زمینه های واکنش سریع برای آنان تسهیل شده بود. به جهت مبارزه دائم با این عناصر (طبیعت وحشی و مهاجمان و معارضان) به شدت جنگجو و ستیزه گر و دائما پا به رکاب، تربیت شده بودند و در واقع قدرت سیاسی ایل در قدرت نظامی آن بود.
-این زمینه ها شرایطی را برای ایلات و قبایل مهیا کرد که قادر شدند در بیش از ۸۰ درصد از کل دوره سلطنت در ایران (۷۱۲ ق.م تا ۱۹۷۹م) حاکمیت سیاسی کشور را در اختیار داشته باشند.
چهار ویژگی کلیدی زندگی ایلیاتی
(مطالب این بخش مکمل است و از کتاب سبب شناسی توسعه نیافتگی برداشت نشده است)
در واقع ۴ مولفه
۱-تحرک (عدم سکون و ثبات)
۲-خویشاوندگرایی (شعاع اعتماد محدود / قبیله گرایی)
۳-زندگی مبتنی بر ستیز و جنگاوری
۴-پذیرش رهبری سرکردگان ایلی
ویژگی ها و عناصر اصلی جهان بینی و سبک زندگی نظام ایلی است. همین ۴ ویژگی مختصات سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی ما را در طول ۱۰۰۰ سال شکل داده است.
تاثیرات سبک زندگی ایلیاتی چه بوده است؟
آن ویژگی (سبک زندگی نظام ایلی، ۶ پیامد برای نهادهای سه گانه فرهنگ، اقتصاد و سیاست ایران داشته است:
۱-ناپایداری (نهاد سیاست)
۲-ناامنی و غارتگری (نهاد اقتصاد)
۳-پاتریمونیالیسم. قبیلگی و استبدادپذیری (نهاد فرهنگ و سیاست)
۴-ضعف فرهنگ و مهارت گفت وگو و حکومت شمشیر (نهاد سیات)
۵-خلقیات فرهنگی نامطلوب (نهاد فرهنگ)
۶-عدم شکل گیری نظام مالکیت و سرمایه گذاری (نهاد اقتصاد)
پیامد اول: ناپایداری
چرا حکومت ایلات ناپایدار بود؟ ۲ دلیل را می توان از لابه لای کتاب بیرون کشید:
۱-ایلات در امور نظامی توانمند بودند اما در حوزه کشاورزی به! سازمان اجتماعی ایلات ساده بود. ممکن بود بتواند از طریق نظامی به حکومت برسد اما اداره کشور امر دیگری بود. نظام قبیلگی به دلیل ماهیت ساده و ابتدایی خود، با نیازهای اندک و محدود چندان حاجتی به ساختارهای پیچیده و پیشرفته سیاسی و اجتماعی نداشته است. دستیابی یک قبیله به قدرت، و حاکمیت، نخست با اتکا به نیروی نظامی صورت می گرفت. ولی به محص کسب قدرت، آثار ضعف در توان ایل و تبار حاکم و فعالیت و توطئه براندازی توسط قبایل و ایلات رقیب، آغاز می شد.
۲-از آن جا که درخشش نظامی یک قبیله به طور عمده، متکی به ابتکارات روسای قبیله بود، بنابراین با کهولت و یا مرگ او، درگیری های خونین و گسترده ای درون و بیرون قبیله برای پر کردن جای خالی شروع می شد. از شروع درگیری ها و منازعات تا برقراری اقتدار کامل جانشین تازه، برای سال های متمادی کشور، گرفتار هرج و مرج، بی ثباتی، ناامنی و ویرانی بود.
حدود یک هزار سال از شروع حکومت غزنویان تا سقوط قاجار، شرایط به این گونه بود:
۱-حکومت مطلقه و مستبد یک ایل و تبار بر ایران
۲-بروز نشانه های ضعف و انحطاط حکومت یا نارضایتی شدید رعیت.
۳-شورش یک ایل و جنگ های داخلی
۴-سرنگونی و روی کار آمدن یک ایل و تبار جدید.
پیامد دوم: ناامنی و غارتگری
-اغلب صحرانشینان، در خارج از مناطق مسکونی راهزنی و ناامنی می کردند و در تنگنای معیشتی، به ساکنین شهرها و روستاها شبیخون می زدند. سال هاست عشایر {...} اطراف {...}، اموال مردم شهر را به تاراج می برند و به زنان شان تجاوز می کنند و مردان را به قیمت های کلان برای بیگاری می فروشند.(کاتوزیان؛ ۱۳۸۹، ص ۵۱)
-سرجان ملکم، دیپلمات و مورخ انگلیسی که در عصر فتحعلی شاه از ۱۸۰۰ تا ۱۸۱۰ م، سه بار به ایران مسافرت کرد، در کتاب خود، از علاقه فراوان ایلات و عشایر ایران به غارتگری یاد می کند و می نویسد: جمیع قبایل صحرانشین ایران، یغماگر، و راهزنند و بدین حرفت (حرفه) مفتخر، و علی الاتصال از دزدی ها و راهزنی ها و قتل و غارت ها که کرده اند، حکایت می کنند. از سردار قبیله تا خدمتکار طویله، هر کس از خود چیزها تعریف می کند. از ایامی یاد می کنند که هر کسی اسبی و شمشیری و جگری داشته است، می توانسته است، به خوشی (ناشی از غارتگری) عمرخود را بگذراند. (راوندی؛ ۱۳۶۴، ص ۱۸۸)
پیامد سوم: پاتریمونیالیست قبیلگی و استبدادپذیری
-در طول تاریخ اتحاد، فرمانبرداری، قناعت، بردباری، کوشش و کار جمعی اعضای یک ایل یا طایفه، راز و رمز پایداری و تداوم زیست آنان بود.
-به گونه ای که همه تصمیمات سیاسی، نظامی و حتی خانوادگی با اجازه بزرگترها گرفته می شد. به سخن دیگر، ایلات، عشایر، و خاندان های بزرگ و ریشه دار ایرانی، همواره بر پایه فرهنگ و رسوم و پدرسالاری، توانسته اند اقتدار و نظم فرمانبرداری را درون ایل، عشیره و خاندان خود دوام و قوام بخشند.
-به خاطر شرایط سخت زندگی، فرهنگ اطاعت پذیر و امربری محض از بزرگترها و روسای ایلات، سبب نفوذ تدریجی و ارام استبداد در جوامع ایلی، طوایف و عشایر و خانواده های بزرگ جامعه شهری شد، و فرهنگ خان سالاری و پدر سالاری، یا به سخن دیگر فرهنگ استبداد را پایه ریزی کرد.
-بدین ترتیب، اقتدار رای روسای ایلات و قبایل، اجرای فرامین بی چون و چرای آن ها، شیوه اتخاذ تصمیمات شخصی و انجام اقدامات قائم به ذات، پس از غلبه یک ایل بر ایل و تبار دیگر و دست یافتن به حکومت به تدریج در نهادهای کشوری و لشکری نیز رخته و نبا به استمرار آن، مردم نیز به ان عادت کردند و در فرهنگ جامعه جا افتاد.
از دیگر خصوصیات این نظام این است که کارکنان دستگاه دولتی خدمه شخصی رهبری محسوب می شوند، اقتدار موجود کاملا شخصی است، و حاکم داور نیست، بلکه ارباب جامعه است. قدرت به موجب صفات شخصی به او تعلق گرفته و همه چیز در رابطه با شخص شاه (فرمان روا) اعتبار می یابد. دیوان سالاران و صاحب منصبان نوکران اویند، و ارتش نیز تنها ارتش اوست و میل و اراده او، حکم در قانون است.
-در این میان رعایا(توده های مردم) به معنای واقعی کلام حقوقی ندارند، و در صورت نیاز توسل و استمداد از مراحم ملوکانه تنها چاره آنان است. (فروند، ۲۵۲-۲۵۳، ۱۳۶۲)
پیامد چهارم: ضعف فرهنگ و مهارت گفت و گو و حکومت شمشیر
همان گونه که گفتیم، در جامعه ایلیاتی بر مبنای مناسبات عشیره ای، مردم اطالعت پذیری محض از روسای ایل داشته اند. از سویی داشتن نیروی مسلح از ضروریات زندگی ایلیاتی بوده است. لذا وجود این دو اهرم قدرت در دست سران ایلات و عشایر، سبب اقتدار کامل روسای ایلات بر سرنوشت مردم ایل و در نهایت مردم ایران می شده است. وقتی یک ایل به قدرت می رسید دو راه پیش رو داشت: ۱- گفت وگو ۲- شمشیر. وایلات به خاطر سبک زندگی که به آن خود گرفته بودند پیش خود می گفتند که تا شمشیر هست چرا گفت و گو کنیم؟
-حکومت ایلات در ایران پشتوانه مردمی نداشت. به همین خاطر گفت و گو، اجماع، رای گیری، پرسش گری و مطالبه گری جایگاهی در سپهر سیاسی ایران نداشت. کما این که یکی از پادشان رسما چنین گفته ؛ در ایران، همیشه حق با شمشیر بوده است. (فتحعلی شاه)
-امروز نیز فقر فرهنگ گفت و گو مشهود است. حتی در میان انبوه پرشمار دانشگاهیان؛ نخبگان؛ کارشناسان که به سبب نداشتن رواداری و ظرفیت گفت و گوی مستدل و مستند با آلوده شدن به جر و بحث و مجادله به قهر و خذف دیگری منجر می شود.
پیامد پنجم: عدم شکل گیری نظام مالکیت و سرمایه گذاری
-غالب این حکومت ها، بعد از قرن سوم هجری در ایران، تنها به سپاهیان و نیروهای نظامی خود متکی بودند و نه به مردم. سلاطین برای جلب حمایت و راضی کردن این نیروها، املاکی را به نام اقطاع در اختیار آنان می گذاردند. در برخی زمان ها نیز اصلا خانه و ناموس مردم نیز مباح شمرده می شد.
-با واگذاری گردآوری مال الاجاره زمین های کشاورزی به سپاهیان، ضربه به کشاورزان وارد شد. آنان خانه و زمین مردم را از چنگشان به در می آوردند، و بسیاری از مردم برخلاف میل خود، ناگزیر به مهاجرت شدند.
-در طول تاریخ ایران، شاه مالک زمین بوده است. کل کشور ملک طلق پادشاه بوده است و آن را در اختیار افراد محدودی قرار می داد. آن ها نیز به خاطر ناپایداری شرایط به فکر توسعه و منافع بلندمدت نبودند. بلکه فقط به فکر بهره کشی کوتاه مدت بودند چون می دانستند که امکان دارد چنین فرصتی فردا از دست آنان ربوده شود.
پیامد ششم: خلقیات فرهنگی نامطلوب
-در حکومت های اقتدارگرا، به خاطر زراعت معیشتی و اقطاع داری، فشار مالیاتی، اخاذی، ناامنی و بی ثباتی عمومی، مردم مجبورند برای تمشیت امور زندگی خود، دور سفره حکومت بنشینند. از آن جا که برای همه جویندگان درآمد دولتی و رانت حکومتی، ظرفیت وجود نداشت، رقابت منفی برای حفظ موقعیت و نزدیکی به کانون قدرت، سبب پیدایش و توسعه انواع بی اخلاقی و ناهنچاری های رفتاری شد.
-توطئه، تبانی، ریا، تزویر، افترا، تهمت، دسیسه، نفاق، پنهان کاری؛ تملق؛ چاپلوسی و اعتراض نکردن از ویژگی های حکومت های استبدادی است. از این ویژگی ها به عنوان ابزار دفاعی و حاشیه امنیت برای حفظ موقعیت شغلی، نزدیکی به قدرت و امنیت خانواده استفاده می شود. از این طریق، رفته رفته، فرهنگ نفاق، دشمنی، و دروغ به درون خانواده ها نفوذ و سرایت می کند. استبداد مردمان را مجبور می کند تا دروغ را مباح شمارند، و همچنین تزویر و فریب و نفاق و فروتنی مزورانه را. (کواکبی؛ ۱۳۹۰، ص ۱۵۸)
۱۰۰۰ سال حکومت ایلات
-۱۰۰۰ سال حکومت ایلات: تاریخ ایران نشان می دهد که با به قدرت رسیدن غزنویان، تا پایان دوره قاجاریه، در حدود ۱۰۰۰ سال، حاکمیت بر ایران یک سره در دست قبایل صحرانشین، ایلات و عشایر بوده است.
-۸۵۰ سال حکومت چندپارچه: از شکست ساسانیان تا برآمدن صفویه و استقرار حکومت مرکزی یکپارچه در سراسر ایرانزمین، ۸۵۰ سال طول کشید؛ که بخش بزرگی از آن حکومت ایلات بود که بعد از صفویه هم ادامه داشت. در طول این سالیان نمی توان تاثیر منفی حکومت های متعدد و ریز و درست ملوک الطوایفی را که در جای جای ایران حکومت می کردند، نادیده گرفت.
-معنی این دو گزاره آن است که : مردم ایران در طول هزار سال عموما (و نه همیشه) در معرض آمد و شد سلسله های جدید (تغییر حاکمانی که چیزی از کشورداری و دیوان سالاری نمی دانستند)، ناامنی، بی آیندگی، مالیات ستانی بی رحمانه و نبود نظام مالکیت (عدم ارتباط منافع و تلاش و دارایی) بوده اند.
نتیجه چه شد؟
-تا بدین جا ۴ ویژگی نظام ایلی را بر شمردیم، و این ۴ ویژگی به ۶ پیامد منجر شد. این ۶ پیامد در طول ۱۰۰۰ شکل گرفت و ادامه پیدا کرد. حاصل این ۶ پیامد به دو اثر عمیق منجر شد.
اثر اول: عدم انباشت سرمایه
-انباشت بلند مدت سرمایه تجاری، که ممکن بود مانند اروپای غربی به انباشت سرمایه کالایی در کشاورزی و صنعت بینجامد، در ایران اتفاق نیفتاد.
-انباشت سرمایه تجاری مستلزم به تعویق افکندن مصرف است. یعنی پس انداز کردن. و پس انداز بلندمدت به حداقلی از امنیت در طول زمانی معقول نیاز دارد. دارایی در زمان حیات صاحب اش، و بعد از آن نباید در معرض دست درازی های دلبخواهی باشد. (به نقل از کاتوزیان)
اثر دوم: تخریب یا تضعیف نظام کشورداری (دیوان سالاری)
-ایران به عنوان یکی از امپراطوری های بزرگ جهان، یک نظام اداره کشور داشت. حضور سازمان دیوانی، یا اداری در ایران به قدمت تاریخ است. برای مثال در دوره هخامنشی برای اداره کشور، سه نوع شورا یا مجلس وجود داشت: ۱-شورای قضاوت سلطنتی برای رسیدگی به مسایل دولتی و حقوقی، ۲-شورایی به ریاست شاه برای تصمیم گیری های مهم کشوری و سیاسی. و ۳- شورای مربوط به بررسی و تصمیم گیری در امور نظامی بود. این نظام در دوران ساسانی نیز وجود داشت. اما بعد از آ« به واسطه ۱- تغییر پیاپی حکومت ها و حکومت ملوک الطوایفی ۲- تکیه ایلات بر قدرت نظامی و نه بر قدرت اداری و ۳- خویشاوندگرایی ایلی* ۴- رخنه فرهنگ پاتریمونیالیست قبیلگی عملا این نظام از هم پاشید. یا اگر در دورانی شکل می گرفت دچار زوال می شد.
*خویشاوند گرایی ایلی: حکومت های ایلیاتی، به محض رسیدن به حکومت از سوی سرکردگان ایل و طایفه قدرت، به تقسیم حکومت میان معتمدین می پرداختند و به همین سبب بسیاری از صلاحیت ها و شایستگی ها نادیده گرفته می شد.
آیا فقط جغرافیا موثر بوده است؟
یک عامل مهم دیگر: تعطیلی ۸۰۰ ساله اندیشه
-چراغ فروزان علم و تفکر که در سده چهارم هجری (دهم میلادی) در اوج درخشندگی بود، و دوران زرین بعد از اسلام خوانده می شد، از قرن پنجم هجری (یازدهم میلادی) رو به خاموشی گذاشت. این توقف اندیشه و تولید فکر تا انقلاب مشروطیت، نزدیک به ۸۰۰ سال به طول انجامید. چرا؟
تعطیل و تعلیق اندیشه
-پرسش این است که چگونه عقل و علم در ایران رو به افول نهاد؟ ۴ دلیل را می توان برشمرد:
۱-دلایل سیاسی: برخی این افول را به آغاز خلافت متوکل نسبت می دهند. آن زمان بحث و استدلال محدود و در مقابل، تسنن و تشرع، تسلیم، تعبد، و تقید اغاز شد. معتزله (عقل گراها) و منسوبین آن ها تحت فشار فقیهان وابسته به حکومت های استبدادی قرار گرفتند. ترکان غزنوی و سلجوقی در تعصب مذهبی نه تنها دست کمی از متشرعین و سنتگرایان نداشتند، بلکه در تاریک اندیشی، گوی سبقت را ربودند.
۲-رواج آیین مدرسی: آنچه که در تاریخ علم به نام آیین مدرسی خوانده شده، گرایش و اعتقاد به اولویت الهیات بر سایر علوم است. یعنی علوم عقلی باید در خدمت الهیات قرار گیرد. به سخن دیگر، در آیین مدرسی تفکر آزاد و پرسش های بنیادی در باب مسایل دینی مطرود است. فیلسوفان، ریاضی دانان، دانشمندان همه مورد طعن و تهدید قرار می گرفتند.
۳-هجوم بیگانگان: به عنوان نمونه مغولان به گونه ای کشتار عمومی کردند که هزاران دانشور، عالم، و شاعر تلف شدند، کتابخانه ها و گنجینه هایی که طی قرن ها فراهم آمده بود، در یک هفته ویران یا غارت شد، صدها هزار جلد کتاب سوخت.
۴- علمای درباری: سوء عملکرد فقیهان وابسته به حکومت های استبدادی سرکوبگر و جلوگیری از نوآوری های فکری و عملی.
جمع بندی نظرات مهندس آل یاسین
ترکیبی از شرایط نامناسب جغرافیایی و اقلیمی، پهناوری کشور کویری کوهستان، در تضاد با توزیع نامتناسب منابع آب محدود و پراکنده، دوری شهرها و روستااز هم، نبود راه های دسترسی، تحمیل اقتصاد معیشتی حداقلی، ستم حاکمان جبار سرکوبگر همراه با بی ثباتی، ناامنی؛ قتل عام، اجحاف، هراسی، دلواپسی، ناامیدی، به علاوه جلوگیری از شکوفایی اندیشه و تولید فکر تازه از طریق تعطیلی و تعلیق تفکر، مردم را در چرخه ای از شرایط تنگ و بدزیستی قرار داد تا در آن ها خلق و خوی ناهنجار، ویرانگر، و منفی واپسگرانه نهادینه و پیوسته باز تولید شود تا به به آغاز چرخه ویرانگر خود بازگردد. حکومت های جبار سرکوبگر زندگی روزمره مردم را تبدیل به زندگی در هراس، ناامنی، ریا، دروغ و سکوت کردند.
آیا روایت مهندس آل یاسین با رستا همخوانی دارد؟
به نظر می رسد که مهندس آل یاسین معتقد است که جغرافیای عریض و تاریخ بلند ما (لایه ۱ رستا) خود را در نظام باورها، خلقیات فرهنگی، نهادهای اقتصادی و سیاسی ما نشان داده است. (لایه ۲ رستا) و این نهادهای ناکارآمد از یک طرف و توقف ۸۰۰ ساله علم و عقل از طرف دیگر باعث شده است که در طول زمان، ما (یعنی حاکمان و مردمان) ناتوان باشیم از پیشرفت، بهبود و به زبان امروزی توسعه. به عبارت دیگر نظام حکمرانی ما در طول تاریخ اگر نگویی ناتوان، باید بگوییم کم توان بوده است برای حل مساله های ملی مانند تامین امنیت، گسترش تجارت، تضمین حقوق مالکیت و برقراری ارتباط موثر با جهان (لایه ۳ رستا).
در تصویر بعدی، مولفه های اصلی نظام فکری مهندس آل یاسین را در قالب رستا آورده ایم.
جمع بندی و نتیجه گیری
برداشت شخصی من از نگاه مهندس آل یاسین این است که موقعیت جغرافیایی ما (کم آبی و پراکندگی) اقتصاد معیشتی را رقم زده است. و موید زیست کوچ نشینی است. این منجر شد به حکومت هزارساله ایلات که ختم شد به:
۱-ناپایداری نهاد سیاست
۲-ناامنی و غارتگری در نهاد اقتصاد
۳-پاتریمونیالیسم قبیلگی و استبدادپذیری در فرهنگ/سیاست
۴-غربت گفت وگو و حکومت شمشیر در نهاد سیاست
۵-ایجاد خلقیات فرهنگی نامطلوب همچون دروغ، تبانی، ریا، تزویر، دسیسه و نفاق به عنوان ابزار دفاعی در نهاد فرهنگ.
۶-عدم شکل گیری نظام مالکیت و سرمایه گذاری در نهاد اقتصاد
و این باعث شده است که زوال نظم کشورداری (دیوانسالاری) و عدم انباشت سرمایه رخ دهد و کشور نتواند مسایل خود را به سرعت و با کیفیت حل کند و در نهایت توسعه پذیری خود را از دست داده است.
برای مطالعه بیشتر:
۲۱۶۲۱۶
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901283